خود شکن! آینه شکستن....
ـاینــــــــــآیـــــــــنهـــشـــــرور!
نوشته بودمش.
ترسیدم و تردید کردم که علنی بشه.
از این که شاید آبرویش بره، فردا.
یا شاید غیبتش بشه.
ولی گفتم: هرچه باداباد. بذار آبروی این موجود گنه کار بره. رسوایی حقشه. اگر نمی خواد به خود بیاد. بذار همین جا توسط خود من بی آبرو بشه. بذار مشتشو باز کنم.
ماجرا از این قراره که رفتم جلویش. توی چشمانش خیره شدم. سر تا پایش رو نگاه کردم
بسم الله