آقاسی!

از این که یادم رفت معذرت خواهی می شود!

سالگشت در گذشت حاج ممدرضا آقاسی گرامی! و عرض ارادت کوچکی چون بنده یه ایشان.

یادم نمی رود که در دبیرستان معلم ادبیاتی داشتیم که ضد انقلاب می زد و گاهی خزعبلاتی نیز به هم می بافت٬ آخر برگه امتحانی اشعار تند آقاسی را خطاب به ایشان می نوشتم و آقا معلم هم نامردی نکرده نمره هایی را به من بابت این مساله هدیه می کردند! آزادفکری!

روحش شاد!

شبی از قید نام و نان گذشتم

وصیت نامه ای با خون نوشتم

نوشتم فقر ارث مادرم بود

که همچون سایه او بر سرم بود



خبر مرگ...

خبر مرگت....عالی جناب!


من فتنه را دوست دارم!

من از اصحاب فتنه هستم

من در جریان انحرافی  ام!

.

.

.

وقتی که چشمانت فتنه گرند!

و وقتی که باد جریان موهایت را به انحراف می کشاند!1

.

.

.

شاهد بیاورم؟

-----------------------------

ته ورق:

1.گیسوان تو شبیه است به شب، اما نه

شب که این قدر نباید به درازا بکشد!

اعتکاف

بود آیا که در میکده ها بگشایند

گره از کار فرو بسته ما بگشایند؟


جدا برای بنده سوال شده٬ که خدا با طمعی که ما به او داریم با ما حساب و کتاب می کند یا به آنچه هستیم؟

درباره این گزاره ٬ فلسفی مآبانه اظهار نظر کنیم و سراغ چرتکه برویم یا آنچه در دل گاهی احساس تنگی٬ و گاهی احساس آرامش از حضور می کند را ملاک عمل قرار دهیم؟

 وقتی این جملات را می نویسم یا شما این ها را می خوانید ٬ باتفاق تحت تاثیر احساسات قرار بگیریم ٬ بغض کنیم و اشک -اگر در چشمانمان هست- بریزیم٬ یا فاکتورهای زندگیمان را دوباره بررسی کنیم و ببینیم کجا بدهی داریم؟

به ما گفتند خاک را٬ که مخلوق توست٬ می توانی به نیمه نظری  کیمیا٬ کنی٬

اگر این طور نیست زودتر تکلیفمان را روشن کن.

***

از بسکه برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من
از بسکه فساد و ابلهی زاد از من
در عمر کسی نگشت دلشاد از من
من طالب داد و جمله بیداد از من
فریاد من از جمله و فریاد از من

درود!

در کنار همه سیاست بازی ها ٬ باند بازی ها و قدرت طلبی ها

درود بر آقای جنتی و شورای نگهبان.

درود بر دکتر لنکرانی1 و درود بر زاکانی2.

آفرین به قاطعیت

آفرین به اخلاق


ته ورقی:

پ.ن: نحن نحـــــکم بالظاهر!