اعتکاف
بود آیا که در میکده ها بگشایند
گره از کار فرو بسته ما بگشایند؟
جدا برای بنده سوال شده٬ که خدا با طمعی که ما به او داریم با ما حساب و کتاب می کند یا به آنچه هستیم؟
درباره این گزاره ٬ فلسفی مآبانه اظهار نظر کنیم و سراغ چرتکه برویم یا آنچه در دل گاهی احساس تنگی٬ و گاهی احساس آرامش از حضور می کند را ملاک عمل قرار دهیم؟
وقتی این جملات را می نویسم یا شما این ها را می خوانید ٬ باتفاق تحت تاثیر احساسات قرار بگیریم ٬ بغض کنیم و اشک -اگر در چشمانمان هست- بریزیم٬ یا فاکتورهای زندگیمان را دوباره بررسی کنیم و ببینیم کجا بدهی داریم؟
به ما گفتند خاک را٬ که مخلوق توست٬ می توانی به نیمه نظری کیمیا٬ کنی٬
اگر این طور نیست زودتر تکلیفمان را روشن کن.
***
| از بسکه برآورد غمت آه از من | ترسم که شود به کام بدخواه از من | |
| دردا که ز هجران تو ای جان جهان | خون شد دلم و دلت نه آگاه از من | |
| از بسکه فساد و ابلهی زاد از من | در عمر کسی نگشت دلشاد از من | |
| من طالب داد و جمله بیداد از من | فریاد من از جمله و فریاد از من |
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۰۱ ساعت ۳:۲۹ ب.ظ توسط میم.شین
|
بسم الله