سلام...اگر چه باز دیر آمدم ولی یک به اضافه عشق میشه"تو..." و یک به اضافه بهمن میشه من...اضافه ای از روز اول بر پیشانی یوم الله بهمن و البته شهرالله بهمن.
یک به اضافه بهمن یعنی من که باز هم دیر رسیدم تا توجیهات مشهور و فلسفی خودم رو که به گفته بعضی از دوستان رنگ دیکتاتوری هم دارد اینجا بنویسم...
مطلعت مطلع خوبی بود برای من که نشان از اضافه بودنم داشت ولی محتوای متنت از من دور بود...اونجا که تعریف کرده بودی والبته تواضع به خرج داده بودی.
با تو هستم!! تویی که نمیشناسمت!
هنوز هم بعد از این همه سال تو را نمیشناسم! اغراق نیست!
میشه کسی (تو) حاصل عمر بی برکت کسی دیگه ای(من) باشه و باز هم اونو نشناسه.
باز هم دیر آمدم برادرم که بگویم همیشه دیر رسیدن کار من و سر وقت آمدن کار تو بود
از تعارفات بگذرم که مدتهاست گذشته ام.هنوز هم وقتی به" تو" مینگرم از خودم خجل وشرمسارم که ای کاش من هم.... ولی چه توان کرد جز آه و افسوسی بلند که در فراق ایام جوانی میخورم.
درست است که به قول خواجه راز " هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم..." ولی واقعا وقتی غبارهای سفید رو میبینم که بر سرم نشسته بیشتر صدای گریز آهوی تیزپای جوانی رو میشنوم که از برم فرار میکنه.
بگذریم که باید گذشت...نخواستم دردی بر دل مهربانت باشم. به خودت هم گفتم که نوشته اولم پاک شد.راستش اون رنگ و بوی غم نداشت ولی نمیدونم چرا الان انقدر گرفته ام.
بگرفت آسمان چو دل تنگم وگریست              هم چشمی آمدش به من و دیده ترم
میثم عزیزم!
از اینکه انقدر کریمانه محبتت رو نثارم کردی ممنونم و از خدا میخوام که همیشه سالم و تندرست و مثل همیشه در مسیر خودت جسور و استوار باشی.
تو رو با زبان منتقدت دوست دارم. تو رو با تذکرهای بی ریا وبی پرده ات دوست دارم  که همیشه برای من جدی جدی بوده اند! جسارتی دوست داشتنی و سازنده در وجودت هست که از روزهای دور با تو بود حتی از زمان نوجوانی و حتی قبل از آن.
دوست ندارم مثل شمع بسوزی ولی دوست دارم که مثل شمع همیشه روشنگری کنی اگر چه سوختن هم همراهش خواهد آمد واز اون هم بهره مند خواهی شد
دردهایت نوش جانت! گوارای وجودت! درد دینداری درد عشقف درد غربت و درد....
خوشحالم که وقتی به قامت رسایت نگاه میکنم زیاد عمر خودم رو بر باد رفته نمیبینم
البته فقط کمی! اون هم به اندازه ساعات با"تو " بودن
ایام خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود

القصه اینکه: ازت ممنونم و از اینکه هنوز به رسم کریمان ما رو مهمان سفره محبتت میکنی ممنونم! راستی یادم رفت بگم: تولدم هم مبارک!!!!!!!!
این شعر هم برای "تو" :
در تب وتاب رفتنم
به فکر راهی شدنم
تو ای همیشه همسفر
مرا شناختی "تو " اگر
مرا پس از من بنویس
به هر کس از من بنویس
ای تو هوای هر نفس
هر نفس از من بنویس
مرا به دنیا بنویس
همیشه تنها بنویس
به آب و خاک آتش وباد
برای فردا بنویس
"تو جان من باش وبگو
جانان من باش و بگو
بیاد من باش و بگو
"میلاد من" باش و بگو...
بگو حکایت مرا
قصه هجرت مرا
توشه ای از غزل ببخش
راه زیارت مرا
تو جان من باش وبگو...بیادمن باش وبگو...میلاد من باش وبگو...جانان من باش و بگو..

راستی هدیه تولدم رو اینطور ازت میخوام: این وجیزه رو عینا در وبلاگت به نمایش بگذار و پاکش نکن! غلطهای احتمالی تایپ رو هم ببخش چون حوصله مرور و ویرایش نبود!
به خدای مهربان میسپارمت.همیشه و همیشه برام دعاکن که بسیار محتاج تر از اون عرق خور مستی هستم که به وعده اش وفا کرد و خسارت ماشینت رو داد...یا علی
راستی هدیه تولدم رو اینطور ازت میخوام: این وجیزه رو عینا در وبلاگت به نمایش بگذار و پاکش نکن!
غلطهای احتمالی تایپ رو هم ببخش چون حوصله مرور و ویرایش نبود
 
 
هفده+ بهمن=نامه من!