نکته اول

هیچ کس به آن سرمایه دارن و خریداران یوسف نخندید بلکه همگانِ آن روزگار، بسیار هم به آنها احترام می گذاشتند. اما پیرزن در چشم دیگران خوار بود. ولی پیرزن خوب است!

نکته دوم

پیرزن خوب است! چون همه چیزی که داشت را برای خریدن یوسف عرضه کرد اما آن سرمایه دار شاید یک صدم سرمایه خودش را.

نکته سوم

پیرزن خوب است! چون می دانست کسی به او یوسف نمی فروشد. ولی چون هیچ چیز جز خدا نداشت بنابراین تنها به خدا تکیه و توکل داشت.و تنها امیدش او بود پس موحدتر از بقیه بود. بقیه، همه تکیه شان به پولشان بود و مکنتشان.

نکته چهارم

آن کسی که به او خندیدند و همه عُرف! کار او را بیهوده می دانستند توانست چند خطی از تاریخ را برای همیشه به خود اختصاص دهد. پیرزن!

اما آن خریداری که سرمایه دار بود چطور؟ هیچ کس از او یاد نمی کند و تجلیل هم. ولی پیرزن، آموزگار سربلند تاریخ شد.

نکته پنجم

واقعیت، واقعیت است، ولی پیرزن تلاش کرد و تلاشش بی نگاه به اطراف ادامه داشت تا به او گفتند یوسف را به تو نمی فروشند. و راهی نداری. راهش را گرفت و رفت.

نکته ششم

پیرزنیم خدا! پیرزن نگاهمان دار و راضی!

یا حق