یک از هزاران مسأله

شب عیدی در عین حال که می دانم لابد همه خوشحال و خندان در کنار خانواده هستند و منتظر شلیک توپ تحویل سال و الخ، من آمده ام اینجا تا یکی از هزاران1 را با چند بیتی بنویسم.
عید نوروز!
در این چند ساله این "زمان" بوده است که مرا به زور به نوروز کشانده است و در قالب رسم و رسومات و کارهای تکراری مردم، جای داده است. به اصرار خانواده لباس نو باید بخرم، در مهمانی ها به زور باید در خوردن زیاده روی کنم، و در میزبانی حتما و لا جرم تعارفاتی تکه پاره کنم. هیچ کدام این ها به وجدم نمی آورد. و به خاطرشان چشمم برق نمی زند. و احساس میکنم وقتم را دارم آتش می زنم. اصلا نمی فهمم چرا مردم باید برای خرید پسته و آجیل صف ببندند و چرا من نیز باید در این صف بایستم؟ چرا باید گوشت و برنج و ... به مقدار انبوه بخرم؟ نمی دانم چرا باید تحت تاثیر برنامه های تلوزیون و دکوراسیون های ویژه برنامه تحویل سال، عنان از کف بدهم و خر کیف شوم؟ چرا باید دعای مجری خوش تیپ و پر زرق و برق سیما را وقتی می گوید انشاءالله جیبتان پر پول باشد و سلامتیتون افزون، آمین بگویم؟ در حالی که هیچ کدامشان ماندنی نیست؟ آه از بسیاری از چیزها!
قطعه شعر زیر یکی از هزاران، تقدیم به تو که خوشی.

زیباتر از آنچه مانده ز بابا از آنِ تو

بد ای برادر از من و اعلا از آنِ تو

این طاس خالی از من و آن کوزه ای که بود

پارینه پر ز شهد مصفا از آنِ تو

آن دیگِ لب شکسته صابون پزی ز من

آن چمچمۀ2 هریسه3 و حلوا از آن تو

این قوچِ شاخ کج که زند شاخ، از آن من

غوغایِ جنگِ قوچ و تماشا از آنِ تو

این استرِ چموشِ لگد زن، از آن من

آن گریـۀ مُصاحَبِ بابا از آن تو

از صحنِ خانه تا به لبِ بام از آنِ من

از بامِ خانه تا به ثریّا از آن تو


ته ورقی:

1.چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت/ احوال دل نگفتم الا یک از هزاران

2.چمچمه: قاشق و کفگیر کوچک

3.هریسه: نوعی آش با گوشت و گندم

بیانیه یک اخراجی در محکومیت....


جنوب نبردنمون. دست روی هر جا گذاشتیم کنسل شد.

یادآوری: سال گذشته ما دانشجویان با صفای دانشگاه شاهرود (فرزندان معنوی سابق امام) به غذای فاسد(؟) اردو اَه و اوه کنان اعتراض کردیم و به تنگی جا (؟) نق زدیم و عدالتخواهی نمودیم! حالا حسرت یک دونه برنج فاسد پارسال را باید بخوریم. لازم به عتاب است که این غذا ارث پدرمان نبود که به خوبی و بدیش اعتراضی داشته باشیم یا نه، و جای خواب هم تصدقی بود برای اینکه آدم شویم، حالا که نشدیم امسال اجازه حضور در این مهمانی پر زرق و برق را نباید می داشتیم.*

ما دانشجویان عشقی دانشگاه شاهرود، این عدم توفیق را محکوم می کنیم و به شهدا چشم غره می رویم. و در اعتراض به این مساله امسال به جای جنوب به شمال می رویم و به جای اشک ریختن نیشمان را تا بناگوش باز می کنیم و پسته 60هزار تومانی می شکنیم و انسانیتمان را ذبح می کنیم، و از فیلم های تلوزیون لذت می بریم و مرگ و آخرت را فراموش می کنیم و تا می توانیم غفلت می ورزیم. و این بار به جای برهنه راه رفتن روی خاک هتلتان، کفش گران قیمت می پوشیم. و در عوض سر بزیری و چشم پاکی، مه رویان را چهار چشمی خیره می شویم1 و از بدحجابی گله که نکرده هیچ، لذت هم می بریم2  ....

به امید ظهور رییس جمهور آزاد و دموکراسی گستر3

پی نوشت1: در راستای اینکه جیگرتون بیشتر بسوزه، نگارنده اصرار دارد کلیپ صوتی رو حتما گوش بفرمایید. (اگر اجرا نمی شود مرورگر خود را عوض نمایید؛ با اپرا جواب داد برای ما! در عین حال اینجا کلیک کنیدجهت دانلود.)


پی نوشت2: برید عیدو حسابی حال کنید!

پی نوشت 3: بدو دنبال یه دونه برنج پارسال!

پی نوشت 4: إنهم إن يظهروا عليكم يرجموكم أو يعيدوكم في ملتهم ولن تفلحوا إذا أبدا.... و کلبهم باسط



*. البته همه این عبارات لایق مثل نگارنده است، منظورم خدایی نکرده رفقای عزیز دیگر نیست.

1و2.استغفرالله

3.خاک بر سرت! (=با نگارنده بودم)

22 بهمن

22 بهمن هر سال با حضور مردم در خیابانها به عنوان جشن سالگرد رخداد انقلاب اسلامی سال 57 برگزار می شود.

اگر اشتباه نکنم، در مراسم سالگرد انقلاب دیگر کشورها، رژه نظامی برگزار می شود. از این نمایش چیزی که به ذهن ها متبادر می شود، به رخ کشیدن قدرت نظامی دولتِ سر کار آمده ی پس از انقلاب، نمایاندن اقتدار آن و ایجاد رعب در دل مخالفان آن است. این درحالی است که در ایران با حضور مردم و به رخ کشیدن حمایت مردمی از نظامِ پس از انقلاب، سالگرد آن جشن گرفته می شود و این اتفاق تنها در مورد انقلاب ایران رخ می دهد. با این حال میبینیم که نظام ایران توسط قدرت های بزرگ و رسانه های وابسته شان به غیر دموکراتیک بودن متهم می شود. این که مردم چیزی می خواهند، و نظام حاکم چیزی دیگر.

اما جشن 22 بهمن، امسال جور دیگری بود. فشارهای متعدد اقتصادی بر مردم و گرانی، دعواهای کودکانه مسئولین، و روراست نبودن آنها با مردم همگی باعث می شد انتظار رود حمایت مردم از نظام کاهش پیدا کند. البته کاملا طبیعی است که این گونه باشد. که هست. طبیعی است که کسانی که اعتفاد ضعیف تری دارند از مشکلات پیش آمده نسبت به نظام دلسرد شوند. این که حرفی نیست. اما در عین حال دیدیم که جمعیت قابل توجهی به صورت فشرده و انبوه در راهپیمایی آمدند.

آقا آی تو این بوق های وسط خیابان شعار های کلیشه ای و تکراری می دادن!

حرفهای کلیشه ای رسانه های دولتی و مسئولین در این باره کجا، حرف دل و نیت مردم کجا. آقایان مسئولی که با حضور مردم نفس راحتی کشیدند و به تداوم حضورشان در صندلی نرم حکومت امیدوار تر شدند. در حالی که مردمی که به راهپیمایی آمدند چه بسا با دلی پر از کینه و درد از بدرفتاری آقایان حضور داشتند اما با قلبی معتقد به ارزشهای حقیقی انقلاب اسلامی برای حمایت از نظام و اصول اساسی آن پشت به پشت هم فوج فوج صفهای راهپیمایی را شکل می دادند.  دلم می خواست دوربینی داشتم و تصاویری را از مردم می گرفتم. حتما شما هم نمونه هایی دیده اید؛ مرد میان سالی که خانه اش در سر راه مردم در راهپیمایی بود در یک سینی لیوانهای پر از آبی را به مردم به چاشنی لبخندی تعارف می کرد. و و و و

 در آخر مراسم راهپیمایی هم،مسئولین قربان صدقه مردم می رفتند با همان ادبیات تکراری و کلیشه ای و آدم ... کن. "ای مردم ولایتمدار، بصیرت شما مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی زد" و...

آقای میکروفون به دست! وقتش برسد بصیرت مردم مشت محکمی هم بر دهان شما نیـــــــــز، خواهد زد! عجول نباشید!

آقای ریشوی روی سن! لطفا کمی فکر کن؛ باور کن، تملق مردم را بکنی یا نکنی ، آنها وظیفه خودشان را خوب می دانند. تو اعصاب ملت را بیش از این خورد نکن.

آی تویی که زبانت باز شد برای گفتن اراجیفی تکراری و کلیشه ای و در وصف "حماسه ملت"! ستایشها کردی، کجا بودی وقتی از حضرتش، دعوت شد که به جمع جوانانی بیایی که خیلی وقت پیش حق بود به آنها سر می زدی و حالی ازشان می پرسیدی؟ کاش می دانستی عرضه کردن ریـختـت برای مردم در این روز، نفرت انگیز بود و بر خلاف "مصالح نظام" و بر خلاف "بصیرت"! و کاش به جایش به یک پیک نیک می رفتی و به همراه خانواده با خرج کردن پولهایی باد آورده صفا می نمودی، بی غم و غصه از گرانی.


 ندیدیم جایی مسئولین متواضعانه از مردم عذر خواهی کنند به خاطر مشکلات پیش آمده. تا بوده، مشکلات را گردن استکبار انداخته اند و حرفهای تکراری را فالب مردم می کنند. آقای محترم!  شمار فراوانی از مردم ما به عقیده من ، حاضرند محرومیتهای مالی و جانی را بخرند اما عزت و استقلال و دین خودشان را نفروشند. پس این ادا و اطوارهای شما دیگر چیست؟

سراغ ندارم یک بار رییس جمهور به صورت کاملا رسمی با کلامی نرم و متواضعانه از رسانه ملی و تریبون عمومی با مردم سخن بگوید و از نا رسایی ها عذرخواهی کند. لابد مبادا جلوی رقبا کم بیاورد!

مردم خوبی داریم قدر بدانید آقایان محترم و بی خبر.


پی.....نوشت:

راستش اونجوریا حقوق بگیر نشدم! و حقوق و مزایای هنگفتی ماهانه به حسابم ریخته نمی شود. و نانم در گرو کلام و عقیده ام نیست که مراقبش باشم. و اگر آرمانخواهانه سخن می گویم، پناه می برم به خدا.

المومنین و المومنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف، و ینهون عن المنکر


پی نوشت:

گرانی و تحریم ها سخت است ولی...

أم حسبتم أن تدخلوا الجنة ولما يأتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم البأساء والضراء وزلزلوا حتى يقول الرسول والذين آمنوا معه متى نصر الله ألا إن نصر الله قريب

پی نوشت آخر را با تو نبودم. توی اشراف مأب متکبر که در مراسماتت روی مبلمان گران قیمتت می نشینی ، برای میهمانانت چند جور غذا آماده می کنی، چند جور میوه به آنها می خورانی و در آخر، کلی از غذاها را از زیادی اش دور می ریزی. و سپس آروغی زده و از گرانی ها شکایت می کنی و به میهمانانت از فقر و بی عدالتی که از نظام به مردم تزریق شده می گویی.

اراجیف

...تا لحظاتی دیگر قطار به مقصدِ مقصدمان می آید!

نشسته ام منتظرش و از فرصت بدست آمده وب گردی ( ول گردی اینترنتی) می کنم

و از این فرصت محدود برای نوشتن شاید اراجیف در این جا بهره می جویم!

حرف حسابی هم اگر باشد شلخته است، برای نوشتن!

اما شلخته می نویسیم.

صبح چند افغانی را دیدم داشتند در سوز سرما روی یک ساختمان کار می کردند. شنیده بودم افغانی ها در شهرهایی مثل شاهرود ممنوع الترددند. اما برای کارهایی که برای ایرانی ها سخت است و یحتمل چون ما کشور میزبان هستیم و اختیار امر و نهی کردن به افغانی ها رو داریم، سخت ترین کار ها رو بهشون واگذار می کنیم، فارغ از اینکه چقدر طاقت فرساست. چون افغانی پست تر از ماست.

اصلا افغانی در ادبیات ما یک فحش محسوب می شود.

حال ندارم بیشتر بگویم. اما همین قدر بگویم اسلامی که برای بیدارسازی بشر آمده است گزاره هایی دارد که میشود نامشان را پیام اسلام به بشریت نامید.

"برابری سیاه و سفید، عجم و عرب در برابر خداوند از جهت شأن"

"تقوای الهی، یعنی داشتن عدالت فردی، یعنی داشتن صداقت و راستی و درستی ملاک برتری است."

"هیچ مرزی انسانها رو از هم جدا نمی کند مگر تقوا"

بسه دیگه...

هیچ چیز جای خود نیست...

تصور کنید دولتی واحد در جهان شکل بگیرد که بنا به عدالت در مورد میلیاردها انسان روی زمین قضاوت کند. خون ریزی های ناحق پایان پذیرد و قص علی هذا

سیاه و سفید و ایرانی و افغانی و عرب و عجم و...محو شود


کجاست؟ کجاست؟

محرم که می شود انگار، یزیدیان برای طفل کشی وسوسه میشوند

محرم که می شود انگار، حسینیان منتخب، شهید می شوند

محرم که می شود انگار، "یا لیتنا کنا معکم" تفسیر می شود

حسین سلام الله علیه مظلومانه و تحت اکثریت رسانه ها و تبلیغات دولتی آن زمان شهید شد؛

هنوز اکثریت رسانه ها و تبلیغات دولتی برای عَلَم کردن حقوق بشر و کشتن بشر، نفَس می کِشند.

احکام حق تعطیل گشته، ظلم غالب و تزویرِ ظالمان، مسحور کننده. فریادِ مظلومان، در تلوزیونها نفرت انگیز جلوه میکند.

و کجاست امام زمان؟

کجاست که به داد صداهای سانسور شده مجروحان مظلوم برسد؟ کجاست؟

آقا! بیش از هزار سال است که پیر شدی

از دیدن این همه مظلوم خسته نشدی؟

شما که بر جدت شب و روز اشک میریزی

آه از نالایقی ما!

آه از دیدگان آلوده ما که همه کس را می بینیم و گویی تو را فراموش کرده ایم

ولی باور کن هیچ کس آراممان نکرده است.

آه آه آه


اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَیْكَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا (إِمَامِنَا) وَ كَثْرَهَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّهَ عَدَدِنَا وَ شِدَّهَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا

حمله اخیر یزیدیان به غزه


کجاست کجاست کجاست

امام رئوف!

امام رضا!

چقدر زمین بخوریم، تا دلت برایمان بسوزد؟ چقدر سیاه روی تر شویم تا تو که فرزند کسی هستی که "طبیب دوار بطبه" معرفیش کرده اند، نگرانمان شوی؟

من بنده زشتم که خریدار ندارم

برده نفروشید که بازار ندارم

از خدمت اربابِ کرم عار ندارم

در کوله به جز توشه ای از خار ندارم

خوب است که در کنج همین خانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

بدتر ز من ای خالق بخشنده نداری

همچون من خود باخته شرمنده نداری

مأموریت حضرت موسی است بهانه

در خلقت خود بدتر از این بنده نداری

بیمارم و در پای طبیبانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

دیگر اینکه، ستم هنوز باقی است و ظالم، غالب. "هو یملأ الارض قسطا و عدلا..." را بفرست

نقطه سر خط

حدود نیمه شبی، دوستی قدیمی را دیدم. لاغر شده، زیر چشم گود رفته و بسیار مستأصل؛

...

...

سیگار می کشید؛

تهران

نقطه سرخط.


بعداً اضافه شد

یادم باشد هرگز خود و دیگران را به واسطه جبر محیط و جبر ژنتیک تبرئه نکنم


جلال!


نه نویسنده ام و نه کارشناس ادبیات و نویسندگی. و نه حتی دانشجوی ادبیات.

من یک مخاطبم. و به همین اندازه نظر شخصیم را می گویم.


18 شهریور روز درگذشت جلال آل احمد است. چند تا از آثارش را خواندم. و در حال حاضر هم دارم "خسی در میقات"ش را میخوانم. خواستم عرض ارادتی بکنم.


"صمیمیت"، "صداقت در گفتار"، "صراحت و بی پرده گویی"، باج ندادن به این و آن و تملق"

مولفه هایی است که در این چند آثار او یافتم. و برای همین احساس نزدیکی با او میکنم.

لینک مفید درباره جلال آل احمد

کو بی تعهدی که گفتی؟

من نه سیاست دان هستم و نه کارشناس؛ اما اگر به اندازه خودم بخواهم اظهار نظر کنم و شما هم به همین اندازه حرفهایم را بشنوید، در مورد نشست نـــــم1، در تهران، باید بگویم که نشست خیلی خوب و لازمی بود. اما به جرأت باید گفت که هیچ کدامشان به اندازه ایران نسبت به قدرتهای بزرگ بی تعهد نیستند. می پذیرید؟

اگر نگاهی سطحی به کشورهای عضو بکنید می بینید که بسیاری از همین کشورها حتی سفارت امریکا و بدتر از آن سفارت اسرائیل رو در خاک کشورشون دارند و روابط حسنه ای! هم با این کشورهای مجبوب دلها! دارند. خار سر سبدشون هم عربستان سعودی است. مسخره نیست؟

در صحبتهای در نشست هم که همین طوری مرور می کردم؛ کشورها همچین شهامت ندارند یک فحش آبدار نثار امریکا و اسرائیل بکنند. مثلا بگویند فحش گذاشتم هر کی مستکبره!

اما صحبتهای آقای خامنه ای پر بود از فریاد علیه بزرگترین قدرتهای زورگو. پر بود از صراحت. یک آن، احساس کردم ایشان دارند تندروی می کنند. مثل جوانی پر شور و بی مهابا. اصلا اسم هم میاورد مثلا می گفت دولت زورگو و متجاوز آمريكا و... . نمی گفت بذار نگم یه وقت غیبتش نباشه!!....(جلو روش هم گفتم....غیبت که نیست...!!)

آقا محمود گل هم طبق معمول، در سخنرانیش گل کاشت. به اضافه اینکه حرکت یک دقیقه سکوتش هم عالی بود. دمش گرم!

اما کشورهای دیگر همچین با یک احتیاطی صحبت می کردند مبادا منافع دیگرشان (شاید) دستخوش دگرگونی شود.

همین جناب محمد مرسی، حرفهای کلی می زد و تنها می شود گفت حمله اصلی اش به سوریه بود. که بهش می رسم. در مورد اسرائیل انتقاد! می کر و مخالفت خودشت را ابراز می کرد!

-زحمت کشیدی! این همه خشونت هم لازمه؟!! من مانده ام بعد از این همه تظاهرات مردم مصر علیه اسرائیل و تسخیر سفارتش، دیگر رویت می شد از اسرائیل حمایت کنی، خوشگل؟!

باور کنید اگر مردم مصر اجازه می دادند و راضی می شدند همان حسنی مبارک هم شاید حاضر می شد رییس جمهوری باشد که علیه اسرائیل اظهار نظر کند، که هم مردم راضی باشند هم اسرائیل جان!

-آره داش ممد! ریش و سبیل گذاشتنتو باور کنیم یا کراواتتو؟! من از همون اول به کراواتت مشکوک بودم!

چطور می شود که این محمد آقای مرسی، از اسرائیل بدگویی می کند و او رو دشمن خطاب می کند و مردم فلسطین رو به مقاومت دعوت می کند، اما نگران خونریزی در سوریه است؟ کدام سوریه؟ همان سوریه دیروزِ حافظ اسد و حالا هم بشار اسد. بشاری که حامی فلسطین و علیه اسرائیل و، به قول ایشان دشمن صهیونیستی، است.

یعنی این آقا متوجه نیست، همین کشورهایی که در این نشست نـم، قرار بود مورد نفرت واقع شوند، دارند از سرنگونی سوریه حمایت می کنند؟

آیا آین آقا نمی بیند که سود اسرائیل در براندازی دولت سوریه است؟

معلوم است که می بیند. اما...

تعجب آور نیست؟: سخن راندن و حمله کردن به سوریه از سوی کشوری که حامی فلسطین باید باشد. سوریه ی مظلوم و سوریه مسلمان.

-راستی مـمّدجون! اصلا کمی نگران خونریزی در کشور بحرین هم بودی؟2

اصلا در بین سخنرانی این آقا یکبار دیدید از امریکا بدگویی کند؟

-جـــداً باید بهت بگویم خاک بر سرت جناب مرسی!  کراواتت بیشتر از ریش و سیبیلت بهت میاد. ریشاتم بزن اسرائیل بیشتر حال کنه باهات!

آخرین خبر اینکه: جناب مرسی، چندی پیش ورود اتباع ایرانی به خاک کشورش را ممنوع اعلام کرد. منبع

در حالی که رفت و آمد صهیونیست ها در این کشور بلا مانع است! مسخره نیست؟



پاورقی:

1.NAM=Non-Aligned Movement=جنبش عدم تعهد

2.تر جمه نادرست سخنان مرسی واکنش دفتر وی را به همراه داشت



لازم نیست....لازم نیست

ماه رمضان آمد! خوب اولا تبریک!

و اما بعد....

آمد ماهی که بارها و بارها از در و دیوار و رسانه های گوناگون تشویق به خواندن قرآن شود. واژه هایی مثل انس با قرآن و ختم قرآن و جزءخوانی و... را در این روزها زیاد به گوش می شنوید. کمپرسی کمپرسی قرآن است که در این روزها تلاوت می شود. گاهی توصیه می شود برای معنویت بیشتر، هنگام تلاوت، به صورت نوسانی و متناوب بدن خود را به عقب و جلو حرکت دهید! گاهی هم به چپ و راست. 

حتما تجوید را رعایت کنید. و حروف را از مخارج صحیحش ادا کنید.

خوب است وقتی صوت حزین قرآن را می شنوید اشک بریزید.

لازم نیست بدانید چه می خوانید و اصلا لازم نیست....

لازم نیست بدانید گاهی قرآن تلاوت کننده اش را لعنت می کند لازم نیست... مبادا خاطرتان در این جشن رمضان! مکدر شود.

لازم نیست بدانید  « وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ »(85 هود) یعنی چه؟

و همچنین ویل للمطففین چیست؟

ببینید عزیزان من! دین خیلی خوشگل است!

آمده است تا من و تو را در عبادات فردی کوشا کند.

آمده است عاملی باشد تا تخلیه روحی داشته باشیم.

آمده است تا فشارهای داخل زندگی را با یک روضه شنیدن و اشک ریختن تخلیه کنیم. آمده است از مصیبات کربلا بگوید تا اشک از مخاطبانش بگیرد.

آمده است تشویقتان کند به نماز شب تا نورانی و معنوی تر شوید.

آمده است دعوتتان کند که نسبت به دیگران لبخند بزنید.

توصیه کند که نسبت به دیگران بی آزار باشید و  نکند به دیگران گوشزد کنید بالای چشمانشان ابرویی است تا از گفتارتان دچار رنجش شوند.

خوش باشید در این ماه بزرگ. مهمانی است دیگر!

دیدید قاریان خوشگل قرآن را؟ موهایی شانه کرده از یک طرف. با کت و شلواری مرتب! با محاسنی کاملا شانه شده. این ها ادمهای خوبی اند.

تلاوت قرآن و کمپرسی های پر از جزءهای قرآن ثواب های زیادی برایتان به ارمغان خواهد داشت. خوش باشید و آسوده از قبر و عذاب آخرت!

مبادا تکلمتان و گفتارتان جوری باشد که نورانیت چهرهتان و خط اتوی پیراهنتان  خدشه دار شود!

باور کنید نسبت به مسجد و قرآن و ... احساس ناامیدی دارم. و دست و دلم به شرکت در مراسماتشان نمی رود.

نمی دانم چرا فریاد "چرا ها" و "علامت سوال ها"  از منبر مسجد بلند نیست. نمی دانم چرا نسبت به گرانی ها و بی عدالتی های دیگر فریادی از روحانیت و مراجع تقلید بلند نیست. کافی است قرآنی در دنیا سوزانده شود. فرغون فرغون بیانیه هایی است که در محکومیتش تولید می شود. قرآنی که از کاغذهایی ساخته شده است و بی اثر!

اما اگر آیه ای از قرآن در عمل سوزانده و لگدمال شود، نمی یابید از مذهبیون که اعتراض درست و حسابی کند! و این چراست؟

این اعمال بیشتر وجدانمان را فریب می دهد و بس.

رفت و آمد کنید لطفا در این اداره ها؛ و ببینید مردم چه ناراضی از ادارات، با بد و بیراه گفتن از دفاتر آقایان مسئول خارج می شوند. و فریاد اعتراضی از مساجد در این باره بلند نیست.

و ایضا هنوز است که شعار حقوق بشر و سازمان ملل و دموکراسی از دولتهای شیاد و دروغگو داده می شود ولیکن هزاران انسان اند که کشته میشوند به جرم مسلمانی. از سازمان ملل که دروغگو و فریبکار است که انتظاری  نیست. این قرآن خواندن های بی اثر ماست که تعجب آور است. این روحانیت ماست و این مسجد ماست که...

می خواهم کلامم را با روضه ای از ابی عبدالله به پایان ببرم. نبیـــنم ضجه نــزنید:

گويا پس از شنيدن خبر شهادت مسلم است كه حضرت ، اين خطبه را ايراد مى كند: الا ترون ان الحق لا يعمل به ، و ان الباطل لا يتناهى عنه

آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی شود؟

روضه تمام شد. اما روضه همچنان باز است.

در این باره نیز:

خطر مذهبی های بی خطر


پاورقی:

یک. آنقدر دهانم پر است از حرف... حیف که با دهان پر نباید حرف زد!

دو. نگارنده شرمسار است از خویش بابت کیسه عملش و این همه گفتار و ادعایش. کلامش را با عملش قیاس نکنید. اگر حق بود بپذیرید.

سه.امیدوارم این گفتارها تقدس "شهیدِ" میم.شین.شهید را دچار خدشه نکرده باشد. تمام آنچه در اردوی راهیان نور به ما می آموزند این است که "خواهرم سیاهی حجاب تو از خون من رنگین تر است". و بعد از راهیان نور است که آدم معنوی می شود از همان ها که توصیفش در بالا رفت. این است که با این توضیحات عبارت "شهیدِ" میم.شین. شهید دارای معنویت نیست!

چهار.امیدوارم زودتر از بند آتش آزاد شویم. مخصوصا مثل من که خیلی عقبند.



نمی دانم

إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي

....

وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلَي مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ

...

إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ

...

إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ

...

يَا قَرِيبا لا يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ

...

إِلَهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِكَ غَيْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُوكٍ

...

إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَي حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْإِيَاس1و2


پاورقی

1.دوست دارم خدا را سخت به آغوش بگیرم. و اشک بریزم.

از او شکوه کنم و اصلا همه تقصیرها را گردنش بندازم.

پا بکوبم و به آغوشش بچسبم و رهایش نکنم.

به ضعف خود معترف شوم

و از او سوال کنم:

آیا دلت برایم تنگ نشده؟

آیا دوریم از تو برایت سخت نیست؟

آیا نمی بینی درندگانی که در غیر خانه تو هستند چه بی رحمانه اند با ما؟

آیا دلت نمی خواهد غباری از سر و روی بنده ات بروبی؟

یا نمی خواهی بارش را از دوشش بر داری و به جایش بالی برای پرواز دهی؟

ما از غم دوری تو خودمان را به آن راه زدیم و سعی کردیم فراموشت کنیم! تا منتمان را بکشی انگار که با تو قهریم اما هیچ کس و هیچ چیز آراممان نکرد!

انقدر در این حالت با او بگویم و از گریه فراوان در آغوش او به خواب عمیقی فرو روم...



؟؟؟

 

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما تا می‌ شود انگور ما

 ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

 آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

 ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما

پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل

 وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما


حرف اضافه:

زبان نمی چرخد. حالمان گرفته است!

من آمدم که این گره ها وا شود همین!

اصلا بنا نبود، ز سر وا کنی مرا

 

یک لقمه شعر

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده‌ام، درد می کشم

شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره ها وا شود همین!

اصلا بنا نبود، ز سر وا کنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی کنم

حق می دهم که بنده ی دنیا کنی مرا

من سالهاست میوه ی خوبی نداده ام

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا؟

آقا برای تو نه! برای خودم بد است

هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

من گم شدم، تو آینه ای گم نمی‌شوی

وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا

 این بار با نگاه کریمانه ات ببین

شاید غلام خانه ی زهرا کنی مرا

هادی خاندان کرم

یک

دیدید گاهی که می روید مثلا به زیارت امام علی ابن موسی الرضا، در یکی از صحن های حرم، با شخصی مواجه می شوید که تقاضای کمک می کند؟

با یک افتادگی و تواضعی و احیانا دلهره ای می آید جلو و داستانی را با یک انگار دل شکستگی ای و عجز و لابه ای برایتان نقل می کند:1

"من مسافرم. یه جایی کیفمو و همه پولامو گم کردم. اگه یه لطفی کنی پول بلیتمو بدی برگردم دعات میکنم."

خودش را به این بر و آن بر می زند و التماستان می کند و مدام تکرار می کند: "تو رو خدا کمکم کنید غریبم کسی را اینجا نمی شناسم"

بعد ادامه می دهد: "دیدم شما ظاهرتان مومن است گفتم حرفم را گوش می کنید و به خاطر امام رضا کمکم می کنید به کس دیگه روم نمیشه بگم"

انگار تصور کند نیاز به خواهش و دلیل بیشتر آوردن داشته باشد تا دل شما را به دست بیاورد قسمتان می دهد:

"تو رو به فاطمه زهرا قسم دستمو رد نکنید"

بعد بیشتر که دقت میکنید می بینید که این آدم را جایی دیده اید. فکر می کنید تا به یادتان بیاید. . . بعد از چند دقیقه متوجه می شوید که در سفر قبلی که به مشهد داشتید و برای زیارت مُشرّف شدید همین سناریو تکرار شده بوده برایتان! و نتیجه ای که به ذهنتان متبادر می شود این است که این بابا کارش این است. شیّاد و دروغگویی است که هر روز با عجز و لابه درخواست کمک می کند

دو

یكى از درباریان متوكّل حكایت می كند:

من با ابوالحسن ، علىّ النقی هادى علیه السلام سخت مخالف و نسبت به او بدبین بودم ، تا آن كه روزى توسط متوكّل مأمور به احضار ایشان از مدینه به سامراء شدم

هنگام مشایعت ایشان از مدینه به سامراء، هوا بسیار گرم و ناراحت كننده بود؛ و چون موقع حركت ، آب و غذا نخورده بودیم ، مقدارى راه را كه پیمودیم ، پیشنهاد دادیم تا پیاده شویم و اندكى استراحت كنیم ؟

اما ایشان فرمود: در این جا مناسب نیست ، بهتر است كه به راه خود ادامه دهیم تا به محلّى مناسب برسیم .

به همین جهت به حركت خود ادامه دادیم تا این كه در بیابانى قرار گرفتیم كه هیچ آب و گیاهى یافت نمى شد و گرمى هوا و تشنگى و گرسنگى تمام افراد را بى طاقت كرده بود.

در این هنگام حضرت توجّهى به افراد نمود و اظهار داشت : چرا این قدر بى حال و ناتوان شده اید، چنانچه خسته ، تشنه و گرسنه هستید، همین جا اُتراق كنید..

بنابر این ، طبق دستور حضرت در حال بار انداختن بودیم كه ناگهان متوجّه شدیم در همان نزدیكى - كنار ما - دو درخت بسیار بزرگ با شاخه هاى زیاد بر زمین سایه افكنده و كنار یكى از آن ها چشمه اى است و آب آن بر زمین جارى مى باشد، كه بسیار سرد و گوارا بود.

بسیارى از همراهان با حالت تعجّب گفتند: ما چندین مرتبه از این مسیر رفت و آمد كرده ایم ؛ ولى هرگز چنین چشمه و درختانى را در این مكان ندیده ایم .

و بعد از مدتی استراحت ، حضرت فرمود: چنانچه خستگى افراد برطرف شده است ، حركت كنیم .

کاروان شروع به حرکت کردیم اما کمی بعد من به محل درخت و چشمه آب برگشتم اما هیچ اثری از درخت و چشمه ندیدم.

یک+دو=

یا امام هادی النقی!

 دستم برایت رو شد!

آبرویم پیشت رفته است!

حرفم برایت تکراری شد.

یا امام هادی النقی!

آیا شده مرا مأمور ظالم ببینید؟

و یا نسبت به خودتان قلبا و از روی اعتقاد مخالفتی از من سراغ دارید؟

یا امام هادی النقی!

باخته ایم!

بیابان سوزان زندگیمان، ما را مغلوب عطش و گرسنگی  کرده است

در تمام این زندگی گشته ایم. و هیچ درخت سبزی و چشمه آبی نیافته ایم.

و این آخرین جمله، جمله ای است که خود به ما آموخته اید. با تمام وجود و احساس تقدیمتان

فمعکم معکم لا مع غیرکم2




پاورقی

.1نمی خواهم بگویم الزاما آدمهای صادقی هستند

2.زبان الکن ما بیش از این نمی چرخد.

 

 

 

بی امنیت داریم؟! داریم؟! واا!


تجمع  مسئولین ارشد دانشگاه صنعتی شاهرود در تاریخ 7 اردیبهشت ماه حوالی ساعت 110

فکر می کنید این همه جمعیت برای چی این جا جمع شده اند؟

.

.

.

درست حدس زدید!

همه نگران هستند. نگران مشکلات عدیده دانشجویان. علی الخصوص امنیت خواهران دانشجو و مشکلات پیش آمده برای آنها و همچنین ناراحت از نبود امکانات کافی علی الخصوص سرویس!

حتما می دانید که در این تجمع، وزیر محترم علوم تشریف آوردند.

 مسئولین عزیز دانشگاه ما هم که بنده های خدا نمی دانستند برای مشکلات پیش آمده برای خواهران چه بکنند همگی مستأصل و از فرط نگرانی به وزیر اعظم پناه آورده و ضمن توضیح اتفاقات تلخ گذشته برای خواهران از جناب ایشان استمداد نمودند که چه بکنیم وزیر جان؟

وزیر افاضه فرمودند: هر کس ذره ای غیرت داشته باشد در مقابل این معضل سکوت نخواهد کرد .

گذشت روزگار و روزی رییس دانشگاه به جمع دانشجویان مراجعه کرد! از آن جمع یک دانشجوی تندرو! پرسش نمود: که رییس عزیز! راه حل امنیت خواهران که روشن است؟ چرا کاری نمی کنید؟

رییس که از جلسه با وزیر عهد کرده بود که غیرتمند باشد سکوت نکرده پاسخ داد: امنیت خارج از دانشگاه با ما نیست!

وزیر گفته بود: اگر لازم است حتی از بودجه های دیگر بزنید و این مشکل را رفع کنید.

من سر این مسأله واقعیتش خیلی فکر کردم. مشورت هم. خیلی ها...

راه حل کاملا منطقی و درستی پیدا کردم که تا به حال بعید می دانم مسئولین به ذهنشان خطور کرده باشد. من می گویم برای رفع این مشکل سرویس رایگان و به اندازه کافی برای عبور و مرور خواهران مهیا بفرمایید!

.

سخت بود؟

.

یا اگر فکر می کنید کار سختی است و رانندگان عزیز نقلیه کار واجب دیگری دارند مزاحمشان نمی شویم. همه مسئولین از رییس دانشگاه و معاونین تا مسئولین دیگر برنامه ریزی کنند و شیفتی به جای سرویسها کار کنند چطوره؟

مثلا ساعت 7:40 دکتر مرادزاده (رییس دانشگاه) به عنوان داوطلب اول با ویتارای خوشگلش جلوی خوابگاه هفت تیر توقف کرده و خواهران را سوار کنند و به دانشگاه برسانند و در زمان بعدی ساعت 8 مثلا دکتر نیکوفرد (معاون دانشجویی) زحمت بکشند و از دانشگاه دانشجویان دختر را به خوابگاهشان برسانند. همینطور همه مسئولین اگر با هم همت کنند با یک تیر دو نشان را زدیم. اولا معضل کوچک! امنیت خواهران به راحتی نوشیدن لیوانی آب رفع می گردد و ثانیا و از همه مهمتر مثلا در یک کورس که ماشین خالی است و مسافر ندارد می توانید مسافر سوار کنید و پول بگیرید در این صورت در سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه اشتغال زایی کرده اید و هم کمبود حقوق خود را که جدی است برطرف نموده اید. تازه اگر بیشتر دقت کنید می بینید که هم اصلاح الگوی مصرف رعایت شده و هم همت مضاعف و هم جهاد اقتصادی است! چی از این بهتر؟2

نظریه پردازی بودها! باز بگویید ما در علوم انسانی ضعیفیم!

دیدید چقدر ساده بود.


پاورقی:

1.دیر اعلام موضع شد؛ معذرت.

2.چند سوال یک دانشجوی ساده این که:

-یارانه غذا برداشته شد. بودجه اش کجا رفت؟

-دانشجویان روزانه ای که بیش از 9 ترم تحصیلاتشان طول بکشد(کارشناسی) باید مثل دانشجویان شبانه پول پرداخت کنند. بودجه اش کجا رفت؟

-بن کتاب امسال محدود شد. بودجه اش کجا رفت؟

-سرویس های دانشگاه کمتر شد. بودجه اش کجا رفت؟

-دانشجوی پولی داریم. بودجه اش کجا رفت؟


**قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ. قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ. إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ


التماس

هم قد گلوله توپ بود؛

گفتم:چه جوری اومدی این جا؟!

گفت: با التماس!

-چه جوری گلوله را بلند میکنی میاری؟

-با التماس!

به شوخی گفتم : می دونی آدم چه جوری شهید میشه؟!

لبخندی زد و گفت: با التماس!

... تکه های بدنش رو که جمع می کردم فهمیدم خیلی التماس کرده!1


پاورقی

1.این حرف ها مال من نیست. کپی پیست کردم


فحش یا لعن و نفرت

فحش یا لعن و نفرت

در باب لعن و برائت یک نکته ای به ذهنم رسید  که به عرض می رسد. از نظرات رفقا در این زمینه استفاده می کنیم.

 کسانی که جلوی حق و حقیقت می ایستند، کسانی که ظلم می کنند و کسانی که جلوی نماینده خدا می ایستند، واضح است که مستحق لعن و نفرین هستند. مخصوصا کسانی که در این جبهه دو دستگی درست کردند و جریان حق و اسلام را منحرف کردند و بدعت گذاشتند (=از پیش خود در فرامین الهی چیزهایی را اضافه کردند) و همچنین کسانی که بی مهابا و با بدترین شکل کشتن نماینده معصوم خدا را ، به نام خود ثبت کردند.

ما معتقدیم رسالت پیامبر آنقدر مهم بوده است که خداوند و پیامبر که خاتم رسل است نمی توانند نسبت به آینده آن بی تفاوت باشند.  قرآن می فرماید ما اسم پیامبر اسلام، احمد (ص)، را در انجیل بشارت دادیم که "در آینده پیامبری خواهد آمد که چنین است و چنان". آن وقت چگونه ممکن است پیامبر خاتم (ص) رحلت  بفرمایند و هیچ حرفی از آینده نداشته باشند. او که لا ینطق عن الهوی است و إن هو الا وحی یوحی.

سبزی فروش محله، اگر مغازه اش بین مردم جا افتاده باشد و مثلا بعد از مدتی بخواهد برود مسافرت، حتما یک نفر را جای خودش می گذارد و می رود و اجازه نمیدهد مغازه اش برای یک هفته بسته بماند. پیامبری (ص) که می خواهد امتی مسلمان و صالح تربیت کند و با ظلم وشرک جهانی مبارزه  کند، پیامبری که بزرگترین نماینده خدا و لولاک لما خلقت الافلاک است و مدعی می شود من آخرین همه انبیا هستم، نسبت به جانشین خودش و آینده مسلمین بی تفاوت  است؟

می گویند دموکراسی چیز خوبی است! در این باب سوال می پرسیم که آیا خداوند برای رسالت انبیاءش از مردم رای گیری کرد و بعد شخصی را به عنوان نماینده خودش در زمین معرفی کرد؟

گیریم که دموکراسی خوب باشد. و گیریم که خلیفه اول با دموکراسی و رای همگان انتخاب شده باشد پس شما قائلید به اینکه باید خلفای بعد از پیامبر با رای همگان انتخاب شوند؟ پس بفرمایید خلیفه دوم چطور انتخاب شد؟ آیا باز هم رای همگان پرسیده شد و رفراندومی در این زمینه گذاشته شد؟ خلیفه دوم توسط خلیفه اول به خلافت منصوب شد.

و روش سوم هم انتخاب خلیفه سوم و شورای شش نفره بود. پس هم دموکراسی از نظر شما بد است و هم انتصاب یک خلیفه از طرف پیامبر (لابد.(

برای همین است که لعن و نفرین مسببان این انحراف بزرگ تاریخی لایق نفرت و لعن حقیقت خواهان خواهند بود.

از نگاه بیرونی تر دو دستگی مسلمین و فرقه فرقه شدنش باعث شد تنها جریان تسلیم دربرابر خداوند خالق و مالک و تنها جریان حق روی زمین (امت اسلام) دستخوش استعمار و استثمار هواپرستان و ظالمان جهان گردد و حقوقش از روی ستم پایمال شود. جمعیت زیادی از ما در جهان تحت کشتار و ظلم قرار دارند.

نکته ای که از این همه مقدمه می خواهم به عرض برسانم این است که یزید و شمر و... با آن فجاعت امام بر حق و نماینده خدا و جمعی از یارانش را به شهادت رساندند و همیشه مورد لعن تاریخ خواهند بود.  ولی این مسأله باعث دودستگی نشد. یعنی جریان مهمی بین مسلمین وجود ندارد که طرفدار قاتلان کربلا باشد. و قاتلان کربلا مورد لعن و نفرت همیشگی ما هستند.

اما تفاوتی که بین لعن کردن های ما وجود دارد این است که عده ای رفتارهای سخیف و توهین آمیز و به کاربردن الفاظ رکیک را -که اصولا در همه جا زشت می دانند و از به کاربردنش حزر می کنند- در مورد خلفای مورد احترام اهل تسنن روا می دانند. اما چنین رفتارهایی در قبال قاتلان کربلا با وجود تنفری که نسبت به آنها وجود دارد ابراز نمی گردد.

چند وقت پیش شخصی عکسی را در یکی از این شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته بود. (با عرض پوزش) عکس، سنگ توالت بود که کف آن نام خلیفه اول نوشته شده بود! . . . و امثال این حرکات زیاد شنیده و دیده اید.

مثلا مراسم عید الزهرا نمی دانم یعنی چه؟ مراسمی که افراد، سخیف ترین رفتارها را نشان می دهند تا مثلا بگویند ما داریم دل حضرت زهرا را شاد می کنیم. مثلا مردی لباس زننده زنانه پوشیده و می رقصد و سایرین شعر سخیف وسبکی در توهین به خلفا می خوانند و برای او دست می زنند و حتی روحانی ای نشسته است و به او شاباش می دهد! یا  عده ای سنی ها را با لفظ زشت خطاب میکنند.

از نگاه فردی می پرسم: آیا این نفس پروری زیر لوای بعضی مقدسات نیست؟ به بهانه برائت از ظالمین، فحش های رکیک دادن و رفتار غیر شرعی از خود بروز دادن مورد تایید اهل بیت هست؟

و سوال اصلی بحثم این است:

چرا چنین رفتارهای خارج از منطقی نسبت به یزید و شمر و ... وجود ندارد؟

چرا هیچ وقت عیدالحسین نمی گیریم؟

چرا هیچ وقت فحشهای رکیک یا رفتار سخیف زننده ای نسبت به قاتلان کربلا نداریم؟

)کمی فکر کنید لطفا)

.

.

.

نتیجه گیری بنده:

این مدل رفتارها هم بدعتی است و از سمت استعمار وارد شده است.ظالم مورد لعن خواهد بود و اگر کسی از لعن کننده بپرسد چرا؟ احتمالا جواب منطقی وجود دارد و آن جواب ها لیست ظلمهایی است که وی کرده است. مانند آن چه در ابتدای عرایض بنده آمد. اما اگر کسی فحش رکیکی بدهد اول صلاحیت خودش را زیر سوال می برد ثانیا سر منطق و عقلانیت را ذبح می کند و راه را برای تعصب کور و بی فکر باز میکند و در آخر که نتیجه مطلوب استکبار و استعمار است این است که اختلافات غیر عقلانی و احساسی بین مذاهب را تشدید می کند. خیلی ساده اش این که لج طرف مقابل را در می آورد بی آنکه به وی اجازه دهد نسبت به دشمنی او فکر کند.

ما هرگز از اختلاف فکری و عقیدتی خودمان کوتاه نمی آییم. اما این رفتارهای سخیف و غیرعقلانی به نفع هیچ کس جز استعمار نخواهد بود.

.

.

"هر کس به اختلاف شیعه و سنی دامن بزند دانسته یا نادانسته نیروی دشمن است"

آیت الله خامنه ای

 

 

 

و خدایی که همین نزدیکی است

این همه قرن های متمادی گذشته است و خیلی وقت هم هست که لامپ اختراع شده است این همه لامپ و پروژکتورها عظیم ساخته شده است و این همه شب ها، لامپها روشن هستند و چقدر هم سودمندند. و چقدر کمک کردند که در ظلمت و تاریکی شب راه را گم نکنیم و خیلی از کارهای مفید دیگر را در شب انجام دهیم و تاریکی مانعمان نشود.

ولی وقتی هنگامه شب، از دور به یک شهر پر از پروژکتور های قوی و پر نور نگاه می کنیم می بینیم باز هم تاریک است!

هنوز بشر نتوانسته است بر شب و تاریکی شب، غلبه کند. و هنوز نتوانسته است از خورشید بی نیاز شود. عجب لامپی است خورشید!

و عجب ادیسونی داشته است!

 که از قبل از ادیسون برای خودش ادیسونی بوده!

فلما رای شمس بازغه قال هذا ربی هذا اکبر فلما افلت قال یا قوم انی بری ء مما تشرکون

.

.

.

.

ماه و ستاره و باد و بارون پیشکش چشمای قشنگت!

.

.

.

پرسشی که بهتر است پرسش بماند. و البته اجازه هم داده نشود که فراموش شود.

مومن بهتر است یا دانشمند کافر؟ و سوالات دیگر مانند این.

.

.

.

.

.

.

داشت شیشه ساعتش را تمیز می کرد و همین طوری بهش زل زده بود.

پرسیدم ساعت چنده؟

برگشت یه بار نگاهم کرد و با این که تا اون لحظه داشت به ساعتش نگاه می کرد دوباره ساعت را نگاه کرد.

و سا عت را بهم گفت!1و2



پاورقی

1. ای وای بر اینکه آینه در چشمانت باشد و خود را نبینی.

ای وای از اینکه به چیزهایی مدام زل بزنی و اونها رو نبینی

ای وای اگر مصداق این آیه باشی من کان فی هذه الدنیا اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا

2.وقتی آدم لالمونیش گل کند و حرف حسابش ته بکشد، شاید اگر سعی هم کند که بنویسد... بی خود بنویسد. اون وقته که حالا حالا ها آپ تو دیت!!! نمی شود.



طفیل هستی عشقند آدمی و پری*ارادتی بنما تا سعادتی ببری


ما هم شما رو دوست داریم. آقا سید مرتضی!

برایمان فاتحه ای بخوان. چه اینکه تو مقبره ای داری و سکوتت گوش همه را می نوازد و هر کس یادی از تو می کند و ما که فریاد و هیاهوی مَنَم مَنَمِـمان با تمام وجود رخ می دهد به گوش هیچ کس نمی رسد.

سر قبر نداشته ما اشک بریز. نه اشک فراق، که اشکی برای فقدان و مرگ. مرگی که هست ولی تمام دنیا و رنگ آمیزی های پر زرق و برقش ما را از آن غافل کرده است.

به خاطر شاهد بودنت و شهید بودنت.

اشکی از روی عاطفه و ترحم بریز.

برای ما خیرات کن.

بر سر قبر ما بکوب تا شاید بیدار شویم. و دعا کن که خدا ما را بیامرزد.

تو خاموشی و اما صدایت همه جا پیچیده است

ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا

آهی می کشیم از سر حسرت. حسرتِ دوری و فراموشیمان.

حسرت فریب خوردن ها و زمین خوردن های پی در پیمان.

باشد که زمان این آه را به آغوش بگیرد و این آه را به تو بسپارد تا ترحمی بهمان کنی و دلت برایمان بسوزد.

و هنوز داری لبخند می زنی

یا امّـاه

بی بی دستم به دامان بلندت

نگاهی کن به صید در کمندت

بکش دست نوازش بر سر ما

بزن مرهم به زخم باور ما

 یا زهرای مرضیه  أغیــثـیـنا

.

.

.

حضرت خانم فاطمه زهرا (س) شهیده اقلیت حق در مقابل اکثریت دموکراسی است!

تلخی های نادیده عید

عید که می شود، لباس نو می خریم. کفش، پیراهن و شلوار. میوه می خریم. شیرینی می خریم. شکلات و آجیل نیز.
عید یعنی حفظ آبرو. مثل هم بودن. گاهی چشم همدیگر را به خاطر زرق و برق بیشتر درآوردن. عید یعنی خانه فامیل شماره یک رفتن؛ میزبان آجیل تعارف می کند. سپس میوه می آورد. شکلات تعارف می کند و شیرین و چای برای میهمانان می آورد. بفرمایید گفتن از میزبان و با نیش باز تشکر کردن میهمان.
ماشین که وایستاد از پسر بچه سوال کرد چه می خواهی؟ چند تا بچه قد و نیم قد،که از پشت شیشه ماشین، با قد کوتاهشان، به زور، با هم داشتند داخل ماشین را نگاه می کردند پاسخ دادند: نون! توی گرمای آن جاده، توی فضای بی آب و علفش، چطور زندگی می کردند؟
عید یعنی فیلم های سینمایی زیاد! یعنی ساعت ها پای تلوزیون بنشینینیم. عید یعنی خانه فامیل شماره دو رفتن؛ میزبان آجیل تعارف می کند. سپس میوه می آورد. شکلات تعارف می کند و شیرین و چای برای میهمانان می آورد. بفرمایید گفتن از میزبان و با نیش باز تشکر کردن میهمان.
راننده از ماشین پیاده شد. در صندوق عقب را باز کرد. توی صندوق ماشین، چند جعبه سیب گذاشته بود. مقداری کیک و ساندیس هم داشت. و همچنین چند تا بطری آب. آب و ساندیس بهشون داد. با یک همهمه ای به طرف دست راننده حمله می کردند که زودتر چیزی بگیرند.
عید یعنی شبکه یک. فیلم شماره یک. سریال شماره یک. یعنی شبکه دو. فیلم شماره دو. سریال شماره دو.یعنی شبکه سه فیلم شماره سه. سریال شماره سه. و...
عید یعنی خانه فامیل شماره سه رفتن؛ میزبان آجیل تعارف می کند. سپس میوه می آورد. شکلات تعارف می کند و شیرین و چای برای میهمانان می آورد. بفرمایید گفتن از میزبان و با نیش باز تشکر کردن میهمان.
 روز اول....
 روز دوم....
 روز سوم...
 روز چهارم...
 روز پنجم...
روز ششم...
روز هفتم...
...
نزدیک عید که می شود. خیلی ها مخصوصا خانم ها مشغول متر کردن بازارها و پاساژها می شوند. راجع به خز یا جوات بودن لباس های توی ویترین با هم بحث می کنند. به لباس و زیبایی و آرایششان می نازند. به لباس تنگ و زلف بر باد داده و خنده های مستانه شان نیز.

ادامه نوشته

شرح ماجرا


   
 تعقیبات نماز عشا که حرف خیلیهاست

 اَللّهُمَّ اِنَّهُ لَيْسَ لى‏ عِلْمٌ بِمَوْضِعِ رِزْقى‏، وَ اِنَّما اَطْلُبُهُ بِخَطَراتٍ تَخْطُرُ عَلى‏

  
 قَلْبى‏، فَاَجُولُ فى‏ طَلَبِهِ الْبُلْدانَ، فَاَنَا فيما اَنَا طالِبٌ كَالْحَيْرانِ، لا اَدْرى‏ اَفى‏

         
 سَهْلٍ هَوُ اَمْ فى‏ جَبَلٍ، اَمْ فى‏ اَرْضٍ اَمْ فى‏ سَمآءٍ، اَمْ فى‏ بَرٍّاَمْ فى‏ بَحْرٍ، وَ عَلى‏

         
 يَدَىْ مَنْ وَ مِنْ قِبَلِ مَنْ وَ قَدْ عَلِمْتُ اَنَّ عِلْمَهُ عِنْدَكَ، وَ اَسْبابَهُ بِيَدِكَ، وَ اَنْتَ‏

         
 الَّذى‏ تَقْسِمُهُ بِلُطْفِكَ وَ تُسَبِّبُهُ بِرَحْمَتِكَ، اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
         
 وَ اجْعَلْ يا رَبِّ رِزْقَكَ لى‏ واسِعاً، وَ مَطْلَبَهُ سَهْلاً، وَ مَاْخَذَهُ قَريباً، وَ لاتُعَنِّنى‏

         
 بِطَلَبِ مالَمْ تُقَدِّرْ لى‏ فيهِ رِزْقاً، فَاِنَّكَ غَنِىٌّ عَنْ عَذابى‏، و َاَنَا فَقيرٌ اِلى‏
 
         
 رَحْمَتِكَ، فَصَلِ‏عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ جُدْ عَلى‏ عَبْدِكَ‏ بِفَضْلِكَ‏ اِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ.

ادامه نوشته

هواشناسی

(11 اسفند)1

امروز دیگر اعلام حضور بهار را دیدم، اما حیف که باران را نه.

و ثانیه های بی رحم

از کنارم می گذرند.

و مطمئنا دو چیز در نبود باران التیام است. التیام است ها!

یکی حضور ابرهای سکوت. حضور!

و دیگری سلامی است که به بغض ابر می فرستم.

حس می کنم. می فهمم. انگار سلام برسد و دعا مستجاب شود.

و اصلا گمان مبر خشکی هوا عادت شده. شکیبایی بیشتر شده. پرانتز باز و گاهی هم نه پزانتط بسته

و دیگر هیچ!

(زمان ویرایش امروز 16 اسفند)

دیدید دیروز ابرهای شاهرودو؟

دیدید با اینکه با نگاه نیک به آنها نگریستیم به جای بارانی از آب پاک، گِــل بر سرمان ریخت؟




پاورقی:

1. غرض از این همه زیاده گویی راجع به هوا،هوی است شاید! گفته اند شاعر ریزترین مسائل اطرافش او را دچار تألم و درد می کند. البته شما ممکن است بگویید خوب این پاورقی به تو چه؟! حرفی و ادعایی نیست!

ادامه نوشته

انتخابات!

استفاده از این عکس

به اضافه این عکس

برای کاسبی بسیار مفیدند!!!

و دیروز برای این ریش دارانِ کاسب امروز، این عکس

درآمدزا بود!!!

البته ریش داشتن برای امروز کف کار است. اگر نداشته باشی که اصلا به فکر جلب رای مردم نباش!


خیلی نادان وسطحی نگری اگر فکر کنی منظورم از این پست تخطئه صاحبان دو عکس اول بود.

سختم بود این جمله آخر را بنویسم. آخر بگو به تو چه که دیگران چه برداشت می کنند. گردن خودشان.



این همه خون، حجامت ملت بود
تا حاج آقا همچنان چلوکباب سلطانی کوفت کند
تا قلیان بکشد
به تسبیح شاه مقصودش بنازد
و با تلفن زیمنس معامله کند
و گاه که هوس تمدن به سرش می زند
به فرنگ برود
و از شب نشینی هایش فیلم ویدئویی بگیرد
تا اگر نانش آجر شد
آجر را گران تر از نان بفروشد!
این همه خون حجامت ملت بود
تا یک موی سبیل شاپورخان
سه دانگ فلان بانک باشد!
تا در اداره ها حق و حساب بگیرند
و قایم باشک بازی کنند
تا جناب آبدارچی با تمسخر بگوید:
« اصلاْ تو را چه به این فضولیها ...»
راستی چرا بعضی

از سادگی انقلاب، سوء استفاده می کنند؟

استاد قزوه

فعلا همین



یا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ

(جمعه؛نیمه شب)

باید این را می نوشتم و بعد می خوابیدم.

این هم برای اینکه بدانی اگرچه و اگرچه و اگرچه ....ولی  دلتنگ شدم مخصوصا وقتی آزادی بیان  نباشد!


پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی

شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم

هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی

از کودکی دیوانه بودم،مادرم می گفت:

از شانه ام هر روز می چیده است شب بویی

بیچاره آهویی که صید پنجه شیری است

بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی


ادامه نوشته

در یک جمله

سال نوی همگان مبارک
نمی دانم امام زمان (عج) کجاست؟
و نمی دانم هفت سین چیده است یا نه؟
نمی دانم به چه کسی عیدی می دهد؟
نمی دانم با نوروز خوشحال است یا نه؟
نمی دانم برای عید آجیل گرفته است یا نه؟
اگر ماییم که مانع ظهورتیم به دعای فرج کوفیانه و دروغین ما اهمیت نده.
بیا و مرگ ما رو هم برسون. واقعا لایقت نیستیم.
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

پیرزن خوب است!

بسم اللهـ

سرم شلوغه. و لابد دلم هم! به شما چه. در هر حال می خواهم حرفی را بنویسم که از خیلی قبل می خواستم.

هول هولکی می نویسم. امیدوارم درست نشانه رفته باشم.

یوسف (س) برای فروش در بازار عرضه شد. جوان زیبا و دلربایی که می خواست به عنوان غلامی فروخته شود. همه آنهایی که طالب خریدن او بودند به بازار آمدند. طبیعتا برای خریدن بهترین ها، بهترین ها و لابد تواناترین ها به میدان می آیند. چون چیزهای خوب برای کسانی است که توانایی داشتنش را دارند. اما یک پیرزن ندار هم در صف خریداران یوسف قرار گرفت. در کنار سرمایه دارانی که می خواستند هم وزن یوسف طلا عرضه کنند، پیرزن کلافی از نخ را همراه خود آورده بود. قصه تمام شد. خوابت نبره!






ادامه نوشته

زنده باد حقوق بشر!

مطلب از برادر عزیزم علی اکبر خزایی

سلام...اگر چه باز دیر آمدم ولی یک به اضافه عشق میشه"تو..." و یک به اضافه بهمن میشه من...اضافه ای از روز اول بر پیشانی یوم الله بهمن و البته شهرالله بهمن.
یک به اضافه بهمن یعنی من که باز هم دیر رسیدم تا توجیهات مشهور و فلسفی خودم رو که به گفته بعضی از دوستان رنگ دیکتاتوری هم دارد اینجا بنویسم...
مطلعت مطلع خوبی بود برای من که نشان از اضافه بودنم داشت ولی محتوای متنت از من دور بود...اونجا که تعریف کرده بودی والبته تواضع به خرج داده بودی.
با تو هستم!! تویی که نمیشناسمت!
هنوز هم بعد از این همه سال تو را نمیشناسم! اغراق نیست!
میشه کسی (تو) حاصل عمر بی برکت کسی دیگه ای(من) باشه و باز هم اونو نشناسه.
باز هم دیر آمدم برادرم که بگویم همیشه دیر رسیدن کار من و سر وقت آمدن کار تو بود
از تعارفات بگذرم که مدتهاست گذشته ام.هنوز هم وقتی به" تو" مینگرم از خودم خجل وشرمسارم که ای کاش من هم.... ولی چه توان کرد جز آه و افسوسی بلند که در فراق ایام جوانی میخورم.
درست است که به قول خواجه راز " هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم..." ولی واقعا وقتی غبارهای سفید رو میبینم که بر سرم نشسته بیشتر صدای گریز آهوی تیزپای جوانی رو میشنوم که از برم فرار میکنه.
بگذریم که باید گذشت...نخواستم دردی بر دل مهربانت باشم. به خودت هم گفتم که نوشته اولم پاک شد.راستش اون رنگ و بوی غم نداشت ولی نمیدونم چرا الان انقدر گرفته ام.
بگرفت آسمان چو دل تنگم وگریست              هم چشمی آمدش به من و دیده ترم

ادامه نوشته

آیا می دانید؟


آیا می دانید در دل این آقا و خانم چه می گذرد؟


یا می دانید در دل این کودک که به دوربین خیره شده چه می گذرد؟

کدام تصویر برایتان جذابتر و خوشاینتد تر است؟

یا می دانید چرا عکس دوم نمی تواند در قالب عکس اول قرار بگیرد؟

امضا::میم.شیـــــــــــــــن::هو یملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا